خرید سال نو
امروز با دیانا خانوم رفتیم خرید. یه کم حوصله اش سر رفت. البته وقتی تو بغلمون بود خوشحال بود، ولی وقتی تو کالاسکه نشسته بود زیاد خوشش نمی اومد. مامانی واسم اینقدر لباس بخر... تو پاساژ گوشیم زنگ خورد، که یهویی عسل خانوم شروع کرد به نانایی کردن راستی جدیدا لباشو واسه بوس کردن غنچه میکنه و بوس واسمون میفرسته مامان قربون لبات بره عزیزه دلم. اینم لباسهای دومین بهار زندگیت. با شادی بپوشی مامان جان. ...
نویسنده :
مامانی یه وقتاییم بابایی
11:50